با نامت.

چند روز بود که نبودم؟ چند روز بود که جمعا یک دست لباس متحرک مو بافته‌ای بودم که در یک لحظه‌ی هیچ کاری نکردن خشکش زده بود؟ چند روز بود که صرفا با تمام قوا مشغول جر واجر کردن وقتم با قیچی بطالت بودم؟ چند روز بود که نه فقط خواندن، نوشتن، دیدن، حرف زدن برایم به منفی بی‌خود بودگی تنزل درجه داده بودند که خود حرکت کردن به منتهای بی‌معنایی رسیده بود؟ توالی فعل "بودن" را نگاه کن، چند روز بود که همین "بودن" برایم کلمه‌ی بدبویی شده بود که بار نفرت‌انگیزی را حمل می‌کرد؟

خیلی روز. خیلی روز. اما به هر حال آدمی است و مراحل زندگی. و شاید این راکد روزهایی که گذراندم هم یک مرحله بودند میان تمام مراحل و باید طی میشد. باید به اندازه‌ی کافی سکه جمع می‌کردم که درِ مرحله‌ی بعدی باز شود. شد؟ گمانم. اما خاطرم جمع نیست که غول مرحله‌ی بعدی قوی‌تر نباشد و مجدد به همین سطح سقوط نکنم. به هر حال آدمی است و مراحل زندگی.

.

بعد از آن خیلی روزهای دل‌به‌هم زن آمدم اینجا، با دیدن وبلاگ، حال مادری را داشتم که بچه‌اش را رها کرده و رفته دنبال زندگیش.

.

خب کم کم پست‌هاتون رو می‌خونم. قول.

لطفا بگذارید من قصه‌ خودم را خودم بنویسم.

انگار آش شعله قلم کار بودن بس نبود که حالا بلاگر هم شده‌ام*

"موز"، دکمه‌ی تخلیه‌ی جوگیرشدن‌های لحظه‌ای یا همان رابین‌هود بازی.

روز ,یک ,مراحل ,خیلی ,حال ,بود؟ ,بود که ,چند روز ,روز بود ,حال آدمی ,به هر

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رمز جی تی ای 5 قیمت بلیط سینماهای مختلف برای فیلم های مختلف کود الی سلولزی پاجی محتوای برتر آموزش ساخت پروکسی اختصاصی و اسپانسری برای تلگرام ، ساخت صفحه ویکی پدیا کتابخانه عمومی جلال آل احمد خرمدشت پیش بینی ورزش - ورزش ما، مرجعی برای توسعه ورزش کشور بلاگی برای فایل فولدر اِف تکست متن آهنگ مطالب علمی و کاربردی به روز و عالی