سلام و باران.

اول‌ش بذارید کمی خودم را کتک بزنم. صادق باشم، ابدا، به دلم نمی‌نشیند، اینطور پراکنده و درهم پست گذاشتن. مثلا یک‌هو بپرم و دو تا رمان نوجوان معرفی کنم و روز بعد در وصف چگونه قرمه‌سبزی جا افتاده بپزیم، بنویسم و یک روز هم پشت سر خروس همسایه و این‌ حرف‌ها. تازه، تکلیف آن‌همه کتاب خوبی که خواندم و پست نشدند، فیلم‌های خوبی که دیدم چه میشود.خلاصه اینطور تکه پاره، اینطور بی‌نظم، بی‌قفسه، نه کلمات کلیدی‌ی، نه طلقه بندی موضوعی‌ی، کآنه سوپ، هویج و سیب‌زمینی و جفعری و ورمیشل و بال مرغ را ریخته‌ام داخل قابلمه و چند لیوان آب هم رویش. اما خب من همینم. تکه‌پاره‌ی درهم برهمی که از قضا بلاگر شده. البته کم کم درستش می‌کنم. کم کم. فعلا همینطور ریخت و پاش تحمل بفرمائید تا بعد.

.

اولی: رمان نوجوان ماهی بالای درخت

_ از این نوجوان‌هایی که می‌خواهد زوری همه را درون یک قالب بچپاند؟ که مثلا هر شب ساعت هشت، بعد از اینکه شیرت را خوردی و مسواک زدی، بیست صفحه کتاب خواندی، چراغ خواب کنار تخت را خاموش کنی و بخوابی؟ نه.

_ از این نوجوان‌هایی که سبک زندگی غربی را در چشم بچه می‌کند؟ نه چندان.

_ یا از آن‌هایی که به صفحه‌ی دوم نرسیده می‌خواهی با سطل آشغال آشنایش کنی؟ ابدا.

_ از آن‌هایی هم نیست که یک نوجوان بدبخت مفلوک منزوی بی‌دوست در نهایت قهرمانی میشود که کل مدرسه نه کل جهان عاشقش هستن؟ نه آنطوری.

.

کسانی که رمان "شگفتی" را خوانده‌اند و عاشقش شدند، این را هم بخوانند وبه گمانم عاشقش می‌شوند. بچه‌هایی که شرایط خاصی دارند و با این شرایط خاص باید در جهانی که برای آدم‌هایی که آن شرایط را ندارند ساخته شده، زندگی کنند.

​​​​​​روانشناسی قشنگ و قدرتمندی دارد این رمان. همینطور مسخره تز نداده و بالای منبر نرفته. شخصیت‌پردازی خوبی هم دارد. فقط روی کاراکتر اول زوم نکرده و آدم‌هایش حدافل چند شخصیت اصلی‌ش قصه داردند و من که سرتاپا می‌میرم برای قصه.

+بعد من هی یاد فرهاد آییش می‌فتادم (می‌افتادم درست نیست) در کتاب باز ((:  بخونید، متوجه می‌‌شید چی می‌گم. البته این هم بسته به این داره که آن قسمت کتاب‌باز رو دیده باشید.

                     

.

دومی: عنوانش طولانیه، از روی عکس ببینید /:

این هم بدک نیست، بانمک است و بازهم یک‌جورهایی شرایط خاصی محسوب میشود.

من بیشتر عاشق مترجمش شدم، یک مترجم ناز خوشمزه دارد این کتاب، که من برایش مردم.

                    

.

* بله کپی از عنوان همین کتاب بالایی.

لطفا بگذارید من قصه‌ خودم را خودم بنویسم.

انگار آش شعله قلم کار بودن بس نبود که حالا بلاگر هم شده‌ام*

"موز"، دکمه‌ی تخلیه‌ی جوگیرشدن‌های لحظه‌ای یا همان رابین‌هود بازی.

لحظه‌ی دریا شدن قطره‌ها

یکی به این شیرینی‌پز بگه مسلمون، تو نمی‌خوای بری یه مرخصی‌ی چیزی؟

روح‌های فرسوده‌ی خود را به دست ما دهید تا سر حالشان بیاوریم.

بنویس لبخندی که شکوفه کرد.

اون قلمو رو بدید منم یک دست رنگ ماتم بزنم به این وبلاگ مادرمرده.

یکی بیاد سیاره‌ی فلیپتون رو با زمین آشنا کنه که دست از سر خورشید برداره.

یک دست لباس متحرک مو بافته.

هم ,یک ,کتاب ,کم ,رمان ,شرایط ,نوجوان‌هایی که ,رمان نوجوان ,از آن‌هایی ,که آن ,خوبی که

مشخصات

تبلیغات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رویای بیت کوین Bitcoin Dream پرسش و پاسخ وردپرس سایت کیم کالا فروشگاه اینترنتی Lotus Water Psychology سایه وارونه داده پردازی نرم افکار اپیکیشن نت مانی net money مرکز تخصصی گچبری و قالبسازی آذین بیوگرافی ابوالفضل بابادی شوراب گروه هنری اولین اکشن سازان جوان اقیانوس طلایی .:: تنفّس صــــبح ::. شین نویسه خبر شهدای مدافع حرم پایکد نقاشی کشیدن درمان مو کبدچرب Sh.S نمونه سوالات استخدامی بانک تجارت (فروردین 1400) رسانه ارزهای دیجیتال و صرافی Coinex مرکز ماساژ در تهران