زمانی میرسد که کسی درِ دنیایت را خواهد زد، شاید در تاریکی، وقتی تکهی شکستهی دنیای خودش را در دست گرفته و خیلی ناامید، خیلی مستاصل میگردد، شعلهی کوچکی از پنجرهی دنیایت او را به سمت خودش میکشد، با تکهی در دستش میآید و کمی پشت پنجره مینشیند و نگاهش را مهمان ناخواندهی این دنیای کوچک میکند، میبیند، نشستهای روی تاب، برای خرست شعر میخوانی، به تکهی شکستهی درون دستش نگاه میکند، از وقتی کنار این پنجره نشسته، مدام در حال جرقه زدن است و رشتههای محوی از آن بیرون میآید، احساس میکند رشتهای از قلب دنیای خودش به قلب دنیای این دختر وصل است بیآنکه بداند چرا و به چه صورتی. بلند میشود و در میزند. تو روی تاب هستی که صدای در، شعر خواندنت را قطع میکند، خرسی نگرانت است و فکر میکند شاید دوباره میخواهند صدای خواندنت را قطع کنند، اما تو میدانی که برای آنها در زدن معنایی ندارد و قصه، قصهی تکراری باز شدن ناگهانی در و عربده خاموش باش بوده. کسی در دنیایت را زده، اولین بار است. به خرسی میگویی نگران نباش و شنل و شمع را بر میداری و به سمت در میروی، پشت در ایستادی، پشت در ایستاده، جرقههای رنگی محوی از دنیایت ساطع میشود، جرقههای رنگی محوی از دنیایش ساطع میشود، رشتهای از روح او بیرون آمده به به رشتهای از تو متصل شده، در را باز میکنی، جرقهها آتشفشان میشوند و رشتهها گره میخورند ولی کمی تردید دارند که گره را محکم کنند. میگوید، به دنبال تکهی شکستهی جهانش میگشته که رسیده به اینجا، حالا این تکه دارد به تکهی تو واکنش نشان میدهد، میگوید، انگار تکهی تکمیل کننده را پیدا کرده، میگوید، میخواهی تکههایمان را به هم بچسبانیم و دنیای جدیدی بسازیم؟ من و تو باهم؟ ایستادهای پشت در، نگاهش میکنی، شنلت سر خورده و افتاده، دست میاندازد و شنل را بر میدارد و میکشد رویت، بر میگردی به خرسی نگاه میکنی، لبخند دارد انگار، دستت میلرزد ولی تکهی خودت را بر میداری و به تکهی او میچسبانی.
و میبینی که چطور این دو رشته گره کور میخورند، و میبینی که چطور دنیایت کامل میشود. شکلها، رنگها، قصهها، نیم دوم خودشان را مییابند، میبینی که یک رشتهی محکم تابیده شده و دو روح را چگونه به هم تکه دوزی کرده. میبینی که توانستهای مثل تمام قصههایت، قصهای داشته باشی که مال خود خودت باشد.
زمانی میرسد که کسی در دنیایت را خواهد زد.
لطفا بگذارید من قصه خودم را خودم بنویسم.
انگار آش شعله قلم کار بودن بس نبود که حالا بلاگر هم شدهام*
"موز"، دکمهی تخلیهی جوگیرشدنهای لحظهای یا همان رابینهود بازی.
تکهی ,دنیایت ,تو ,دنیای ,میبینی ,خرسی ,میبینی که ,تکهی شکستهی ,رشتهای از ,را بر ,به تکهی
درباره این سایت